پرواز کن شوق خسته من
لبخندهای سپید آسمان را ...
بیهوده دل به خاکستر نشانده ای
این افسانه سال هاست
که در تناسخ خود
باران باز گشته است ...
پرواز کن شوق خسته من
لبخندهای سپید آسمان را ...
بیهوده دل به خاکستر نشانده ای
این افسانه سال هاست
که در تناسخ خود
باران باز گشته است ...
سلام نسرین جان. یک بار این شعر رو بدون خط دوم و سوم بخون ببین چی میشه.[گل]
سلام نسرین !گر چه انتظار ندارم نظراتم بپذیری اما می گویم: تولد یک شعر مثل تولد یک بچه ی آدم است که اگر شرایط روحی خوب و عشق و عاطفه واقعا (عشق و عاطفه ) جریان داشته باشد کودک از حیث ظاهری و باطنی سالم اما اگر شرایط روحی مناسبی بر وجود والد یا شاعر حاکم نباشد شعر یا بچه ی آدم ناقص الخلقه می افتند.پس شعری سرشار از تناسبات متولد می شود .که شاعر ، مادر اثر در شرایط روحی خوب باشد هر چه این شرایط بهتر و عشق و عاطفه بیشترجریان داشته باشد. شعر سالم تر و با کمال تر تولد می یابد.
سلام بله فرمایش شما متین ... اما من چه کنم با این شرایط روحی نا مناسب و بضاعت اندک ...
سلام نسرینم! دل تنگتم یه وقت ملاقات می خوام ... پلیز !
از خواندنش به قدر بضاعت فیض بردم [نیشخند]
باران باز گشته است...... کاش به گونه های من نیز باز می گشت دو روز است گریه نکرده ام
شعرت را چند بار خواندم. بار آخر انگار پاهایم دیگر روی زمین نبود. تو و احساست زلالید. از جنس آب سر چشمه.
سلام با اجازتی در دل گام نهادم در وبلاگت . خواهم خواندت آفلاین و سرفرصت تا حق مطلب ادا کنم ولی من باب پست آخرت به پای شوق و احساسات ادم امروز گویی زنجیر بسته اند که همه چیز را به باد فراموشی سپرده است. خوشا به حالت که... به پای برخی زنجیر از جنس درد بسته اند. موفق باشی[گل]
سلام دوست گلم وبلاگ جالبی داريد با آرزوی موفقيت برای شما منتظر حضور سبزتون در وبلاگم هستم سبز باشيد و استوار...
سلام ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا از آسمان آمد ندا کای ماه رویان الصلا [گل] ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما [گل] عالی بود موفق باشید. یا حق[گل]